حصانت

لغت نامه دهخدا

حصانت. [ ح َ ن َ ] ( ع اِمص ) حصافت. استواری. محکمی. استحکام. استوار شدن حصار و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ): و با عقل خود آن یک حصن بی حصانت را... ( جهانگشای جوینی ). || پارسائی. ( زمخشری ). پرهیزکار شدن. نهفته شدن زن. ( تاج المصادر بیهقی ).
حصانة. [ ح َص ْ صا ن َ ] ( ع اِ ) زردپای و آن مرغی است از مرغان آبی. ( زمخشری ).

فرهنگ معین

(حَ نَ ) [ ع . حصانة ] (مص ل . ) استوار بودن ، محکم بودن .

فرهنگ عمید

۱. منیع و استوار بودن.
۲. [مجاز] پارسا و پاک دامن بودن، عفیف بودن.

فرهنگ فارسی

منیع واستواربودن، پارساوپاکدامن بودن، عفیف
۱ - ( مصدر ) استوار بودن محکم بودن . ۲ - (اسم ) استواری استحکام. ۳ - (مصدر ) پاکدامن بودن عفیف بودن . ۴ - ( اسم ) پاکدامنی عفت .

ویکی واژه

حصانة
استوار بودن، محکم بودن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تاروت فال تاروت فال حافظ فال حافظ