تارتن

لغت نامه دهخدا

تارتن. [ ت َ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) ( از: تار+ تن ، تننده ) عنکبوت را گویند. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). || جولاهه که بافنده جامه و اقمشه باشد. || کنایه از کرم ابریشم است. رجوع به تارتنک ، کارتن ، کارتنه و کارتنک شود.

فرهنگ معین

(تَ )۱ - (ص فا. )بافنده . ۲ - (اِ. ) عنکبوت . ۳ - کرم ابریشم .

فرهنگ عمید

= عنکبوت

فرهنگ فارسی

عنکبوت، تارتنک
( صفت اسم ) ۱- جولاهه بافنده . ۲- عنکبوت . ۳- کرم ابریشم .

ویکی واژه

بافنده.
عنکبوت.
کرم ابریشم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال چوب فال چوب فال امروز فال امروز