سبو شکستن

لغت نامه دهخدا

سبو شکستن. [ س َ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از نومید شدن و ناامید گردیدن. ( برهان ) ( انجمن آرا ) :
نوح درین بحر سپر بفکند
خضر در این چشمه سبو بشکند.نظامی.رجوع به سبو شود.
|| شراب ریختن و منع شراب کردن. ( برهان ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(سَ. ش کَ تَ ) (مص ل . ) ۱ - نومید شدن . ۲ - اظهار عجز کردن .

فرهنگ فارسی

۱ - شکستن کوزه سفالین . ۲ - نومید شدن ناامید گشتن . ۳ - شراب را ریختن . ۴ - منع شراب کردن .

ویکی واژه

نومید شدن.
اظهار عجز کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال زندگی فال زندگی فال احساس فال احساس فال فرشتگان فال فرشتگان