ساییدن

لغت نامه دهخدا

ساییدن. [ دَ ] ( مص ) مالیدن. ( آنندراج ). لمس کردن. بسودن. دست زدن. ( ولف ):
برو پیش او تیز و بنمای چهر
بیارای و میسای رویش بمهر.فردوسی.اگر نیم از این پیکر آید تنش
سرش ابر ساید زمین دامنش.فردوسی.سرش می بساید بچرخ بلند
همیدون بود بیخ او ارجمند.فردوسی.آن بس نبود که روی زانو
درخاک بمالی و بسایی.ناصرخسرو.گه بر زنخ تو دست سایم
گاهی شکر از لبت ربایم.نظامی.بدان سنگ سیه رغبت نماید
برغبت خویشتن بر سنگ ساید.نظامی.رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید.سعدی ( طیبات ). || سحق کردن. نرم کردن. سودن. ( ناظم الاطباء ). سحق. ( دهار ). حرق. ساییدن بسوهان. ( دهار ):
هر شاه که از طاعت تو باز کشد سر
فرق سر او زیر پی پیل بسایی.منوچهری.اندام شما را بلگد خرد بسایم
زیرا که شما را بجز این نیست سزاوار.منوچهری.هرچ آن بزمان یافته ست بودِش
سوهان زمانه ش بساید آسان.ناصرخسرو.روزی آخر ز چرخ پاینده
هم تو سایی و هم بساینده.سنایی.از پی مشتی جو گندم نمای
دانه دل چون جو و گندم مسای.نظامی.سنبله چرخ کو مساحی معنی
دانه دل ساید آسیای صفاهان.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 361 ). || بمجاز، سودن. سوهان زدن. رندیدن:
بفرمای کآهنگر آرند چند
ز پای من اکنون بسایند بند.فردوسی.بیاورد چندین ز آهنگران
که سایند آن بندهای گران.فردوسی. || فرسودن. ( آنندراج ):
اگر تاج ساییم و گر خود و ترگ
رهایی نباشد هم از چنگ مرگ.نظامی.بدوش دیگران زنبیل سایند
بدندان کسان زنجیر خایند.نظامی. || زدودن و صیقل کردن و جلا دادن. || اندودن. || گداختن. || حل کردن. || پالودن و صاف کردن. || دریافتن و درک کردن. ( ناظم الاطباء ).
- دست ساییدن؛ بمجاز، پنجه نرم کردن. نبرد کردن:
سزای تو گر نیست چیزی که هست
بکوشیم و با آن بساییم دست.فردوسی.بچیزی که بر ما نیاید شکست

فرهنگ معین

(دَ )(مص م. ) ۱ - کوبیدن و نرم کردن. ۲ - به هم مالیدن. ۳ - سوهان زدن. ۴ - صیقل دادن ۵ - لمس کردن.

فرهنگ عمید

۱. کوبیدن و نرم کردن، سودن: فضل و هنر ضایع است تا ننمایند / عود بر آتش نهند و مشک بسایند (سعدی: ۱۲۰ ).
۲. به هم مالیدن دو چیز.
۳. چیزی را ساو دادن و چرک یا زنگ آن را زدودن، سوهان زدن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( سایید ساید خواهد سایید بسا ( ی ) ساینده ساییده سایش ) ۱ - سودن نرم کردن. ۲ - بهم مالیدن. ۳ - سوهان کردن. ۴ - زدودن صیقل کردن. ۵ - اره کردن. ۶ - فرسودن. ۷ - اندودن مالیدن. ۸ - گداختن. ۹ - لمس کردن. ۱٠ - تلاقی کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ساییدن از جمله کلماتی است که در ابواب فقه از آن استفاده شده است.
دو چیز را معمولا با فشار بر روی هم کشیدن یا یکی را بر دیگری کشیدن را ساییدن می گویند.
کاربرد ساییدن در فقه
عنوان یاد شده به مناسبت در بابهای طهارت، حج و حدود به کار رفته است.

ویکی واژه

کوبیدن و نرم کردن.
به هم مالیدن.
سوهان زدن.
صیقل دادن
لمس کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم