مرشد

مرشد در ورزش باستانی، فردی است که مسئولیت گرداندن گود زورخانه را بر عهده دارد. در گذشته، معمولاً ورزشکارانی بودند که به خوبی با اصول و مراسم ورزش باستانی آشنا بودند و در طول سال‌ها تمرین، با اشعار و موسیقی سنتی آشنا می‌شدند و پس از بازنشستگی به مرشدی روی می‌آوردند. در لغت به معنای راهنما است و همچنین به عنوان پیر، شیخ یا مراد شناخته می‌شود. در اصطلاح عرفا، به کسی اطلاق می‌شود که مراحل مختلف طریقت را طی کرده و به مقام ارشاد و تربیت مریدان نائل آمده باشد. صوفیان، مظهر عقل را مرشد و مظهر نفس را دلیل می‌نامند. یکی مظهر اسم الله و رحیم و دیگری مظهر اسم رحمان است. ذات حق را مرشد قضا می‌خوانند. به عنوان طبیب حاذق، بیماری‌های روحی سالک را با توجه به حال او درمان می‌کند. او هیچ‌یک از آداب شریعت را فراموش نمی‌کند و از مال و جاه دنیا دوری می‌گزیند و در نهایت با تواضع زندگی می‌کند. او با مردم تکبر نمی‌کند و از گفتن سخنان بیهوده پرهیز می‌نماید.

لغت نامه دهخدا

مرشد. [ م ُ ش ِ ]( ع ص، اِ ) نعت فاعلی است از مصدر ارشاد. راه راست نماینده. ( غیاث ) ( آنندراج ). هدایت کننده. ( از اقرب الموارد ). ارشادکننده. دلیل. رهبر. رهنمون. راهنما. هادی. راهبر. دستگیر:... من یهداﷲ فهو المهتدو من یضلل فلن تجد له ولیاً مرشداً. ( قرآن 17/18 ). اما طبیب آفرینش دستوری نداد و عقل مرشد اجازت نفرمود. ( از نامه سنائی به خیام ). || استاد و معلم و مربی و تربیت کننده. ( ناظم الاطباء ). || ادب آموزنده. || ناصح و پنددهنده. ( ناظم الاطباء ). واعظ. مذکر. || در اصطلاح امروزین عرب زبانان، راهنمای کشتیها در تنگه ها و کانالها. راهنمای کشتی. || در اصطلاح تصوف، مظهر عقل نزد صوفیان و مظهر نفس را دلیل گویند که بندگان را به راه راست هدایت می کنند و یکی مظهر اسم اﷲ و رحیم ودیگری مظهر اسم رحمان است. ( از فرهنگ مصطلحات عرفا ). || در اصطلاح تصوف، کسی است که راه راست بنمایاند. ( از تعریفات جرجانی ). کسی که تربیت و ریاست گروهی از صوفیان را بعهده دارد. کسی که تربیب و هدایت و ارشاد گروهی از صوفیان کند. پیر. پیر صوفیان. پیر طریقت. شیخ. شیخ ارشاد دستگیر. مراد. مقابل مرید، مقابل سالک، مقابل مضل. مقابل مسترشد: 
جان سخنوران را مرشد نشید من به 
بهر چنین نشیدی منشد نشید بهتر.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 190 ).امام مرشد محمد غزالی را گفتند. ( گلستان سعدی ). مرشد طبیب حاذق است علاج به نوعی که موافق حال مستر شد است میکند. ( انیس الطالبین بخاری ص 60 ). مرشد آن است که ذره و قطمیری را در محل شفقت فرو نگذارد. ( انیس الطالبین ص 197 ).
- مرشد راه؛ نماینده راه و هادی طریقت. ( ناظم الاطباء ).
- مرشد کامل؛ پیشوای صوفیه که خود به کمال رسیده باشد و طالبان را به کمال رساند.
- || پادشاهان صفویه. ( ناظم الاطباء ). لقب عامی است سلاطین صفویه را: دیگر باره در خدمت مرشد کامل به تاج وهاج آراید و مسامحه ای که با رومیان کرده بود آن را به اقتضای زمان تقیه نام نهاده... ( عالم آرا ج 1 ص 448 ).
|| در اصطلاح زورخانه، اصول دار زورخانه که با طبلی و آوازی و اشعاری محرک و مهذب ورزشکاران را به ورزش دارد و اصول نگاه دارد. آنکه در زورخانه اصول را باضرب نگاه میدارد و اشعار حماسی و اخلاقی با اوزان خاصی که با حرکات هر ورزشی جداگانه موافقت دارد می خواند. طبال گود. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). مرشد بر سکوئی به نام سردم که مشرف بر گود زورخانه است چهارزانو یادوزانو بنشیند و حرکات ورزشکاران را با خواندن اشعاری مهیج و متناسب به اصول دارد و تناسب و هماهنگی دهد. || در عرف عام، شعبده بازان و معرکه گیران و مسأله گویان و نقالان و سخنوران و مداحان را بالقب مرشد می خوانند؛ مرشد ماشأاﷲ، مرشد حسین... ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).

فرهنگ معین

(مُ ش ) [ ع. ] ۱ - (اِفا. ) راهنما، هدایت کننده. ۲ - (اِ. ) در تصوف کسی که تربیت و ریاست گروهی از صوفیان را به عهده دارد. ۳ - کسی که به هنگام ورزش ورزشکاران باستانی در زورخانه آنان را راهنمایی کند. ۴ - لقبی برای شعبده باز و معرکه گیر.

فرهنگ عمید

۱. راهنما، رهبر.
۲. (تصوف ) پیر.
۳. (ورزش ) در زورخانه، کسی که با آواز و ضرب حرکت ورزشکاران را هدایت می کند.

فرهنگ فارسی

راهنما، رهبر، راه راست نماینده
( اسم ) ۱- هدایت کننده راه نماینده راهنما:... اما طیب آفرینش دستوری نداد و عقل مرشد اجازت نفرمود.... ۲ - کسی که تربیت و ریاست گروهی از صوفیان را بعهده دارد. یا مرشد کامل. ۱ - پیشوای صوفیه که خود بکمال رسیده و طالبان را نیزبکمال رساند. ۲ - بپادشاهان سلسل. صفوی اطلاق میشده: دیگر باره در خدمت مرشد کامل بتاج و هاج آراید و مسامحهای که با رومیان کرده بود آنرا بافتضای زمان تقیه نام نهاده... ۳ - ( زورخانه ) کسی که بهنگام ورزش ورزشکاران باستانی را راهنمایی کند. وی بر سکویی بلند ( سردم ) مشرف بر گود می نشیند وبا خواندن اشعار متناسب همراه با ضرب گرفتن آنان را همراهی نماید. ورزشکاران در زورخانه تابع دستور مرشد هستند. توضیح این اصطلاح در زورخانه بر اثر اختلاط ورزش باستانی با تصوف رواج یافته جمع: مرشدین.
فرزند علی بن مقلد

فرهنگ اسم ها

اسم: مرشد (پسر) (عربی) (تلفظ: morshed) (فارسی: مُرشد) (انگلیسی: morshed)
معنی: راهنمایی کننده، ارشادکننده

دانشنامه آزاد فارسی

مرشد(نمایش). مُرشِد (نمایش)
عنوانی عمومی برای نقالان، معرکه گیران و پرده داران. شخصی که در نمایش های خیمه شب بازی با تنبک یا سازی دیگر کنار خیمه می نشست و زبانِ گویای عروسک ها بود. او داستان را روایت می کرد و پیش می برد.

ویکی واژه

راهنما، هدایت کننده.
در تصوف کسی که تربیت و ریاست گروهی از صوفیان را به عهده دارد.
کسی که به هنگام ورزش ورزشکاران باستانی در زورخانه آنان را راهنمایی کند.
لقبی برای شعبده باز و معرکه گیر.

جملاتی از کلمه مرشد

یکی شیخ و یکی مرشد خطابش یکی لاف و یکی دعوی حجابش
مرشد دل گه و گه گوش به ارشاد دلم گاه شاگرد دلم، لحظه ای استاد دلم
در حقیقت مرشد عالم وی است زانکه این دم قطب در عالم وی است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم