زرزر

لغت نامه دهخدا

زرزر. [ زُ زُ ] ( ع اِ ) نوعی از مرغان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یک نوع مرغی و سار. ( ناظم الاطباء ). نوعی از گنجشک. ج ، زَرازِر، زَرازیر. ( از اقرب الموارد ). زرزور. ( فرهنگ فارسی معین ). زرازر. زرزور. باسترک دجاج بری. ( از دزی ج 1 ص 585 ).
زرزر. [ زِ زِ ] ( اِ صوت ) آواز گریه نامطبوع در طفل و جز آن. آوازگریه اطفال ناشکیبا. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
زرزر. [ زَ زَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان سجاس رود است که در بخش قیدار شهرستان زنجان واقع است و 250 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
زرزر. [ زُ زُ ] ( اِخ ) ابن صهیب. محدث است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(زِ زِ ) (اِصت . ) نق ، غرولند، آواز نامطبوع .

فرهنگ عمید

گریه و نالۀ ناخوشایند و آزاردهنده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) پرنده ایست بزرگتر از گنجشک و نوعی از آن سیاه و نوعی دیگر سیاه با خالهای سپید ساری جمع زرازیر .
ابن صهیب محدث است
آواز گریه نامطبوع در طفل و جز آن

ویکی واژه

نق، غرولند، آواز نامطبو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال احساس فال احساس فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال ابجد فال ابجد