حسران

لغت نامه دهخدا

حسران. [ ح َ ] ( ع ص ، اِ ) حسیر. حسر. آرمان خوار. ( مهذب الاسماء ). دریغخوار. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (ص فا. ) آن که حسرت برد، افسوس خور.

ویکی واژه

آن که حسرت برد، افسوس خور.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کپه اقلی
کپه اقلی
اویس
اویس
توحید گوی
توحید گوی
کصکش بیناموس
کصکش بیناموس