حاضرجواب

لغت نامه دهخدا

حاضرجواب. [ ض ِ ج َ ] ( ص مرکب ) آنکه عادةً جواب فی الحال تواند گفتن. آنکه زود پاسخ کندگفته ای را. آنکه بی اندیشه پاسخ سخن ها گوید. نَقِل. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). زنبر. ( منتهی الارب ) لُقاعة. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) :
ساقیان نادره گوینده شیرین ادا
مطربان چابک طمغاجی حاضرجواب.مختاری غزنوی.تأمل کنان در خطا و صواب
به از ژاژخایان حاضرجواب.( بوستان ).- حاضرجواب شدن ؛ نَقَل. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

( ~. جَ ) [ ع . ] (ص مر. ) کسی که مهیای جواب گفتن است .

فرهنگ عمید

کسی که پاسخ سخنی را بی اندیشه و زود می گوید، آماده برای پاسخ گفتن: تٲمل کنان در خطا و صواب / به از ژاژخایان حاضرجواب (سعدی۱: ۱۵۴ ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه مهیای جواب گفتن است آماده و مهیای پاسخ گفتن آنکه عادتا جواب فی الحال تواند گفتن آنکه زود پاسخ کند گفته را : (( ساقیان نادره گویند. شیرین ادا مطربان چابک طمغاجی حاضر جواب . ) ) ( مختاری غزنوی ) ۲ - شوخ گستاخ .

ویکی واژه

کسی که مهیای جواب گفتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال ابجد فال ابجد فال راز فال راز فال لنورماند فال لنورماند