تیزنا. ( اِ مرکب ) محل تیزی تیغ و شمشیر و امثال آن باشد. ( برهان )( ناظم الاطباء ). جای تندی شمشیر و امثال آن چه «نا» به معنی محل است مانند تنگنا و درازنا و فراخنا و پهنا... ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). تیزنای. حد. لبه. دم. لب. تیزه. طرف برنده چیزی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : و حد شمشیر، تیزنای او بود. ( تفسیر ابوالفتوح رازی از یادداشت ایضاً ): الغراب ؛ تیزنای تبر. ( السامی فی الاسامی از یادداشت ایضاً ) : ز وصف تیغتوزان قاصرم که اندیشه بریده گشت چو بر تیزناش کرد گذر.جمال الدین اصفهانی.|| زانوی پای اسب. ( ناظم الاطباء ). || نوک. تیزنای چیزی یا عضوی ، آن سوی که تیز بود. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ): القرنه ؛ تیزنای پیکان. ( السامی فی الاسامی ، یادداشت ایضاً ): حرف الجبل ؛ تیزی نای سر کوه. ( ایضاً ). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
فرهنگ معین
(اِمر. ) لبة تیز تیغ .
فرهنگ عمید
محل تیزی و بُرندگی شمشیر، کارد، و مانند آن، لبۀ تیغ.