تیر کشیدن. [ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) درد کردن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). احساس درد نمودن در امتداد یک خط. ( ناظم الاطباء ). دردی تند و تیز از جائی ( در بدن ) آغازیدن و بزود به جای دیگری منتهی گشتن چنانکه در اوجاع مفاصل و گزیدگی زنبور و جز آن. درد تندی که در قسمتی باریک از تن ، از جائی شروع شده بجائی ختم شود: انگشتم تا بیخ بغلم تیر می کشد. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ). - تیر کشیدن بینی ؛ باریک شدن آن چنانکه در ضعف و سستی بسیار. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). - تیر کشیدن زخم ؛ بهم کشیده شدن زخم و سوزش کردن آن. ( آنندراج ) : چسان ز درد چنین می توان مسلم جست کشید تیر چو زخمم ز پشت مرهم جست.تأثیر ( از آنندراج ).
فرهنگ معین
(کِ دَ ) (مص ل . ) درد گرفتن عضوی از بدن انگار که سوزنی در آن فرو می کنند.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) درد گرفتن اعضای بدن چنانکه گویی سوزنی در آن فرو میکنند .
ویکی واژه
درد گرفتن عضوی از بدن انگار که سوزنی در آن فرو میکنند.