توفیدن

لغت نامه دهخدا

توفیدن. [ دَ ] ( مص ) صدا و ندا و فریاد و آواز و شور و غوغا کردن باشد و به معنی غریدن و غرنبیدن و عربده کردن هم هست. ( برهان ) ( آنندراج ). خواندن کسی را برای یاری و به آواز بلند فریاد کردن و غریدن و غرنبیدن و هنگامه و شور و غوغا برپا کردن. ( ناظم الاطباء ). غرنبیدن. ( شرفنامه منیری ). صدا و ندا باشد. ( فرهنگ جهانگیری ). از «توف » + «یدن »( پسوند مصدری ). ( حاشیه برهان چ معین ) :
جهان پر شد از ناله کرنای
ز توفیدن کوس و زخم درای.شاهنامه ( از شرفنامه منیری ).ز توفیدن بوق و از بانگ تیز
همه بیشه بد چون خزان برگ ریز.اسدی ( گرشاسب نامه ). || به معنی جنبش و برهم خوردگی خلایق و وحوش نیز گفته اند و آن را به عربی هزاهز خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). جنبش و برهم خوردگی بود. ( فرهنگ جهانگیری ) :
از آواز گردان بتوفید کوه
زمین آمد از نعل اسبان ستوه.فردوسی.یکی باد برخاست بس هولناک
دل جنگیان گشت از آن پر ز باک
بتوفید کوه و بدرید دشت
خروشش همی از هوا برگذشت.فردوسی.بجنبید دشت و بتوفید کوه
ز بانگ سواران هر دو گروه.فردوسی.مغزمان روزه بتوفید و تبه کرد و بسوخت
باد این عید گرامی به سماع و به شراب.فرخی.بفرمود تا هر بوق و کوس ودهل که داشتند و صنج و درای و اسفیدمهره ، یکبار بزدند چنانکه از آن آواز، عالم بتوفید. ( اسکندرنامه قدیم ، نسخه سعید نفیسی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). از آواز بوق و کوس عالم بتوفید. ( اسکندرنامه قدیم ، ایضاً ).
عجب نیست از سوز من گر به باغ
بتوفد درخت و بسوزد گیاغ.بهرامی غزنوی.

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) ۱ - فریاد کردن . ۲ - خروشیدن .

فرهنگ عمید

۱. غریدن، دادوفریاد کردن.
۲. جنبیدن: ز آواز گردان بتوفید کوه / زمین شد ز نعل ستوران ستوه (فردوسی: ۱/۸۱ حاشیه ).

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) فریاد کردن آواز و شور و غوغا بر آوردن . ۲ - غریدن عربده کردن . ۳ - جنبش کردن هزاهز .

ویکی واژه

نامعلوم. احتمالاً همریشه با عامیانه تُمبیدن.
فریاد کردن.
خروشیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال چای فال چای استخاره کن استخاره کن فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی