تنسیق. [ت َ ] ( ع مص ) آراستن و ترتیب دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). انتظام و ترتیب دادن.( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پیوستن سخن و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). بنظم کردن سخن و جز آن. ( زوزنی ). - تنسیق الصفات ( اصطلاح بدیع ). رجوع به تنسیق صفات شود.
فرهنگ معین
(تَ ) [ ع. ] (مص م. ) ۱ - نظم دادن. ۲ - به هم پیوستن.
فرهنگ عمید
نظم و نسق دادن، ترتیب دادن و آراستن.
فرهنگ فارسی
نظم ونسق دادن، ترتیب دادن و آراستن ۱ - ( مصدر ) نظم دادن نسق دادن ترتیب دادن. ۲ - آراستن رسته کردن بهم پیوستن. ۳ - ( اسم ) نظم نسق. ۴ - آراستگی. جمع: تنسیقات.