تفتي

لغت نامه دهخدا

تفتی. [ ت َ ف َت ْ تی ] ( ع مص ) جوانی نمودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || بازایستادن دختر از لهو و بازی با کودکان ،یقال : فتیت البنت فتفت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). در خانه مقیم شدن و پردگی گردیدن و بازایستادن دختر از بازی با صبیان. ( از اقرب الموارد ). || جوانمردی برزیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). جوانمردی نمودن. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(تَ فَ تّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - باز ایستادن دختر از لهو و بازی با کودکان . ۲ - جوانمردی نمودن . ۳ - ورزشکار بودن .

فرهنگ فارسی

( مصدر )۱- باز ایستادن دختر از لهو بازی با کودکان ۲ - جوانمردی نمودن . ۳ - ورزشکاربودن .

ویکی واژه

باز ایستادن دختر از لهو و بازی با کودکان.
جوانمردی نمودن.
ورزشکار بودن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال کارت فال کارت فال ابجد فال ابجد فال تاروت فال تاروت