تعقب

لغت نامه دهخدا

تعقب. [ ت َ ع َق ْ ق ُ ] ( ع مص ) از پی درآمدن و کسی را به گناه وی بگرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). مؤاخذه نمودن کسی را بر گناهی که داشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || از چیزی پرسیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). دوباره پرسیدن خبر را جهت شک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || پایان رای خود را به سوی تنگی یافتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پایان رای کسی را نیک یافتن. ( از اقرب الموارد ). || عورت و شکوخه خواستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). طلب کردن از کسی عورت یا لغزش او را. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ عَ قُّ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - تتبع کردن . ۲ - مؤاخذه کردن .

فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) از پی در آمدن . ۲ - بر رسیدن . ۳ - ( اسم ) پی گیری . جمع تعقبات .

ویکی واژه

تتبع کردن.
مؤاخذه کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال اوراکل فال اوراکل فال پی ام سی فال پی ام سی فال فرشتگان فال فرشتگان