بندي

لغت نامه دهخدا

بندی. [ ب َ ] ( ص نسبی ) اسیر. گرفتار. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( فرهنگ فارسی معین ). اسیر و گرفتار. ج ، بندیان. ( ناظم الاطباء ). اسیر. ( ترجمان القرآن ). زندانی. ج ، بندیان. ( فرهنگ فارسی معین ). محبوس. مسجون. مغلول :
بندیان داشت بی زوار و پناه
برد با خویشتن بجمله براه.عنصری.برفتن همچو بندی لنگ از آنی
که بند ایزدی بسته ست رانت.ناصرخسرو.تو بیچاره غلط کردی ره در
نجست از بندیان کس جز تو فریاد.ناصرخسرو.بدست اندرش بندی ناتوان
ز من در غم عشق نالنده تر.مسعودسعد.هرکه در بند تو شد بسته جاوید بماند
پای رفتن بحقیقت نبود بندی را.مسعودسعد.پذیرند از تو شاهنشاه و صاحب
همه گفتارها بندی و پندی.سوزنی.بندیان ز بند جسته برون
آمدند از هزار شخص فزون.نظامی.بسی بنده و بندی آزاد کرد
ز یزدان به نیکی بسی یاد کرد.نظامی.وگر کشتی آن بندی ریش را
نبینی دگر بندی خویش را.سعدی.و گروهی بخلاف این مصلحت دیده اند و گفته که در کشتن بندیان تأمل اولیتر. ( گلستان ).

فرهنگ معین

(بَ ) (ص نسب . ) ۱ - اسیر، گرفتار. ۲ - زندانی . ج . بندیان .

فرهنگ عمید

گرفتار، اسیر، زندانی.

فرهنگ فارسی

گرفتار، اسیر، زندانی
در ترکیبات آید و معانی ذیل دهد:۱ - عمل و اجرای کاری : آب بندی ته بندی جیره بندی خیابان بندی . ۲ - معنی شغل و پیشه را رساند : دگمه بندی علاقه بندی نعلبندی ماست بندی . ۳ - ( اسم ) دکان و مغازه : علاقه بندی نعلبندی .

دانشنامه عمومی

بندی (فرنچایز). بندی ( به انگلیسی: Bendy ) یک فرنچایز رسانه ای آمریکایی - کانادایی می باشد که بر اساس مجموعه بازی های ویدیویی مستقل ترسناک ساخته و منتشر شده توسط کایندلی بیست که در فرنچایز به عنوان «استودیو جویی درو» شناخته می شود، ساخته شده است.

ویکی واژه

اسیر، گرفتار.
زندانی.
بندیان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم