بلوف

لغت نامه دهخدا

بلوف. [ بْلُف ْ / ب ِ لُف ْ ] ( فرانسوی ، انگلیسی ، اِ ) بلف. رجوع به بلف شود.
- بلوف زدن ؛ بلف زدن. رجوع به بلف زدن شود.

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] ادعای دروغین کسی برای ترساندن یا تحت تٲثیر قرار دادن دیگران.
۲. نوعی بازی ورق که بازندۀ آن کسی است که بیشترین برگه را داشته باشد.

فرهنگ فارسی

توپ وتشر، توپ میان تهی، توپ میان تهی، توخالی
( اسم ) سخن لاف و گزاف توپ تو خالی . بلوف .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت فال مارگاریتا فال مارگاریتا