بازچیدن

لغت نامه دهخدا

بازچیدن. [ دَ ] ( مص مرکب ) برداشتن. ( آنندراج ). گسترده را پیچیدن. منبسطی را درنوردیدن. بساط را جمع کردن. مقابل گستردن. واچیدن :
عنقا شکار کس نشود، دام بازچین
کانجا همیشه باد بدست است دام را.حافظ. || گردآوردن. جمع کردن. فراهم کردن. دانه دانه و تک تک جمع کردن :
ز هر سو سپه بازچید اردشیر
پس پشت او بد یکی آبگیر.فردوسی.

فرهنگ عمید

۱. واچیدن، برچیدن.
۲. برداشتن، جمع کردن: عنقا شکار می نشود دام بازچین / کاینجا همیشه بادبه دست است دام را (حافظ: ۳۰ ).
۳. گرد آوردن.
۴. تک تک جمع کردن.
۵. چیزی گسترده را درهم پیچیدن.

فرهنگ فارسی

برداشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال عشق فال عشق فال اعداد فال اعداد فال فنجان فال فنجان