مقلوم

لغت نامه دهخدا

مقلوم. [ م َ ] ( ع ص ) تراشیده شده و چیده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مقلوم الظفر؛ مرد سست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد سست و ضعیف. ( ناظم الاطباء ). ضعیف و ذلیل: رجل مقلوم الظفر و مقلم الظفر، کلیل الظفر. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مقلم شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
محسن لرستانی
محسن لرستانی
محنت
محنت
ایده آل
ایده آل
رویت
رویت