یخ گین

لغت نامه دهخدا

یخ گین. [ ی َ ] ( ص مرکب ) یخ آگین. یخناک. یخ گرفته. یخ بسته. با یخ بسیار. آب حوض و رودخانه و استخر و جز آن که یخ بسته است:
جهان را همه ساز چونین بود
همه آبدانهای یخ گین بود.نظامی.

فرهنگ فارسی

یخ آگین یخناک