لغت نامه دهخدا
گیلی گیلی خوردن. [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) غلتیدن چیز گرد و مدور بر سطحی. ( یادداشت مؤلف ). قل قل خوردن. غلطان رفتن شی مدور بر سطحی. || افتان و خیزان تلوتلو خوردن. چون مستان به هر سوی متمایل شدن و رفتن.
گیلی گیلی خوردن. [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) غلتیدن چیز گرد و مدور بر سطحی. ( یادداشت مؤلف ). قل قل خوردن. غلطان رفتن شی مدور بر سطحی. || افتان و خیزان تلوتلو خوردن. چون مستان به هر سوی متمایل شدن و رفتن.
( مصدر ) ۱- غلتیدن چیزی گرد بر سطحی. ۲- افتان و خیزان رفتن تلوتلو خوردن.
غلتیدن چیز گرد و مدور بر سطحی. قل قل خوردن غلطان رفتن شئی مدور بر سطحی. یا افتادن و خیزان تلوتلو خوردن. چون مستان بهر سوی تمایل شدن و رفتن.