گنجاله

لغت نامه دهخدا

گنجاله. [گ ُ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در تکلم مردم قزوین، تفاله کرچک که بعد از گرفتن روغن باقی ماند. ( فرهنگ نظام ). این کلمه در برخی دیگر از شهرهای ایران به کار می رود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
رقیق
رقیق
اگزجره
اگزجره
نجورسن
نجورسن
جزئیات
جزئیات