کمت

لغت نامه دهخدا

کمت. [ ک َ ] ( ع مص ) پوشیدن خشم را. ( از آنندراج ): کمت الغیظ کمتاً؛ پوشید خشم را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کمیت گردیدن اسب. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ): کمت الفرس کمتا و کَمتَة و کَماتَة؛ کمیت گردید. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص، اِ ) ج ِ کمیت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ِ کمیت بمعنی اسب نیک سرخ فش و دم سیاه. ( آنندراج ). و رجوع به کمیت شود.
کمة. [ ک ُم ْ م َ ] ( ع اِ ) کلاه گرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).عربی است، کلاه گرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

پوشیدن خشم را یا کمیت گردیدن اسب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
قالب
قالب
گولاخ
گولاخ
حق الزحمه
حق الزحمه
اعتبار
اعتبار