نفیط

لغت نامه دهخدا

نفیط. [ ن َ ] ( ع مص ) بینی افشاندن ماده بز یا عطسه دادن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || جوشیدن و تیرک زدن دیگ جوشان. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). جوشیدن دیگ. ( از اقرب الموارد ). || بانگ کردن کودک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || بانگ کردن آهو. ( اقرب الموارد ). تیزدادن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || گوزیدن. ( از اقرب الموارد ). || گفتن سخنی را که به فهم نرسد. ( از منتهی الارب ). سخنی گفتن که به فهم نرسد. ( از ناظم الاطباء ). تکلم کردن بما لایفهم. ( از اقرب الموارد ). || نفط. ( منتهی الارب ). آبله کردن دست. ( بحر الجواهر ). آبله شدن دست. ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به نَفط شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال رابطه فال رابطه فال فرشتگان فال فرشتگان فال مارگاریتا فال مارگاریتا