نبقه

لغت نامه دهخدا

( نبقة ) نبقة. [ ن َ ق َ ] ( ع اِ ) واحد نبق است. ( از اقرب الموارد ). یک عدد کُنار. ( ناظم الاطباء ). || میوه کنار. میوه سدر. لوکچه. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نبق شود. عناب بری. عناب وحشی. ( یادداشت مؤلف ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
قدرت
قدرت
تازه
تازه
نقض
نقض
تزویر
تزویر