نامقطوع

لغت نامه دهخدا

نامقطوع. [ م َ ] ( ص مرکب ) قطعناشده. بریده ناشده. || غیرقطعی.
- قیمت نامقطوع؛قطعی ناشده. مقابل قیمت مقطوع، به معنی قطعی و غیرقابل کاهش و چانه ناپذیر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کپه اقلی
کپه اقلی
آموزگار
آموزگار
دپارتمان
دپارتمان
محسن لرستانی
محسن لرستانی