لمق

لغت نامه دهخدا

لمق. [ ل َ ] ( ع مص ) نوشتن. ( منتهی الارب ). نبشتن. ( زوزنی ). || محو و پاک کردن. ( منتهی الارب ). ستردن ( هو من الاضداد ). ( زوزنی ). || به کف برچشم زدن. ( منتهی الارب ). || چشم مالیدن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || دیدن. نگریستن. یقال: لمقته ببصری مثل رمقته. ( منتهی الارب ).
لمق. [ ل َ م َ ] ( ع اِ ) لمق الطریق؛ میانه راه. ( منتهی الارب ).
لمق. [ ل ُ م ُ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ لامق. ( منتهی الارب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
علت
علت
تعامل
تعامل
اگزجره
اگزجره
فال امروز
فال امروز