قاضی شریح

لغت نامه دهخدا

قاضی شریح. [ ش ُ رَ ] ( اِخ ) رجوع به شریح شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سرشک
سرشک
مریم
مریم
کصخل
کصخل
چیره
چیره