فراهیخته

لغت نامه دهخدا

فراهیخته. [ ف َت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) برکشیده. ادب کرده. فراخته. فرهخته. ( انجمن آرای ناصری ). و رجوع به فراهختن شود.

فرهنگ معین

(فَ تِ ) (ص مف. ) = فراهخته: ۱ - برکشیده. ۲ - تربیت شده، ادب آموخته.

فرهنگ عمید

۱. برکشیده.
۲. تربیت شده، ادب آموخته.

ویکی واژه

فراهخته:
برکشیده.
تربیت شده، ادب آموخته.