فجفاج

لغت نامه دهخدا

فجفاج. [ف َ ] ( ع ص ) مرد بسیار زشت خویشتن آرای به زیادت از وسع خود و نازنده بدان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).و گفته اند بسیارگوی و پریشان گوی. ( اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اعتبار
اعتبار
متعاقبا
متعاقبا
حسبی الله و نعم الوکیل
حسبی الله و نعم الوکیل
کپه اقلی
کپه اقلی