طلاله

لغت نامه دهخدا

( طلالة ) طلالة. [ طَ ل َ ] ( ع مص ) شگفتی نمودن. || طُلَّت الارض ُ ( مجهولاً )؛ باران ریزه بارید بر زمین. ( منتهی الارب ).
طلالة. [ طَ ل َ ] ( ع اِمص ) خرمی. شادمانی. || نیکوئی حالت. خوبی هیأت. || ( اِ ) کالبد هر چیزی. گویند: حَیّا اﷲ طلالتک؛ ای شخصک. || اثر سرای. جای خراب شده. ( منتهی الارب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خاص
خاص
حدس
حدس
متعبد
متعبد
افراهیم
افراهیم