زوغ

واژه زوغ معانی متعددی دارد که به شرح زیر است:

نهر و رودخانه:

زوغ به آب‌های جاری و طبیعی که در زمین‌های کشاورزی یا مناطق طبیعی جریان دارند، اطلاق می‌شود.

صفراء:

صفرا یا زردآب مایعی زردرنگ است که توسط کبد تولید می‌شود و در کیسه صفرا ذخیره می‌شود. صفرا برای هضم و جذب چربی‌ها در روده لازم است.

درد و الم:

در برخی از متون این واژه به معنای درد و رنج نیز به کار می‌رود، این کاربرد ممکن است به احساسات منفی یا عذاب اشاره داشته باشد.

خمیدن و از راه چمیدن:

زوغ به معنای خمیدن یا مایل گردانیدن نیز می‌تواند به کار رود.

کشیدن ناقه را به مهار:

در این معنا، زوغ به عمل کشیدن یا هدایت کردن ناقه (شتر ماده) به وسیله مهار اشاره دارد.

ستم کردن و درگذشتن از حد در سخن:

همچنین این کلمه به معنای ستم کردن یا فراتر رفتن از حد در سخن نیز به کار می‌رود. این معنا می‌تواند به رفتارهای ناپسند یا گفتار غیرمعقول اشاره داشته باشد.

لغت نامه دهخدا

زوغ. ( اِ ) نهر و رودخانه. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رود آب باشد. ( اوبهی ). || زردآب بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 260 ). صفراء. زرداب و مجازاً،درد و الم. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ):
دلی کو پر از زوغ هجران بود
ورا وصل معشوقه درمان بود.بوشکور ( یادداشت ایضاً ).
زوغ. [ زَ ] ( ع مص ) خمیدن و از راه چمیدن و خم دادن و مایل گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خمیدن و خم دادن ( لازم و متعدی است ). ( از اقرب الموارد ). || کشیدن ناقه را به مهار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ستم کردن و درگذشتن از حد در سخن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. نهر، رودخانه، جوی.
۲. زرداب: دلی که پر از زوغ هجران بُوَد / ورا وصل معشوقه درمان بُوَد (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۱۰۰ ).

فرهنگ فارسی

خمیدن و خم دادن یا کشیدن ناقه را به مهار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم