زهرخورد

لغت نامه دهخدا

زهرخورد. [ زَخوَرْ / خُرْ ] ( ن مف مرکب ) مسموم. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). زهرخورده. به زهر آغشته شده:
شد آنگه برش رازگوینده تنگ
نهان دشنه زهرخورده بچنگ...
دلاور پرندآوری زهرخورد
کشید و بپوشید درع نبرد.اسدی ( گرشاسبنامه چ یغمایی ص 112 ).رجوع به زهرخورده شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ارق ملی یعنی چه؟
ارق ملی یعنی چه؟
قمبل یعنی چه؟
قمبل یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز