زبینه

لغت نامه دهخدا

( زبینة ) زبینة. [ زَ ن َ ] ( اِخ ) ابن جندع بن لیث بن بکر، جدّ کلاب زبینی و اُبَی بن امیه زبینی است. ( از انساب سمعانی ). رجوع به زبینی (... ابی... ) شود.
زبینة. [ زَ ن َ ] ( اِخ ) ابن مالک بن سبیعةبن ربیعةبن سبیع. جد اوس ابن مالک است.( از انساب سمعانی ). رجوع به زبینی (... اوس ) شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - سرکش متمرد. ۲ - سخت شدید. ۳ - سرهنگ سلطان. ۴ - هریک از فرشتگان شکنجه جمع زبانیه
بن مالک بن سبیعه بن ربیعه بن سبیع جد اوث بن مالک است