خنازیری

لغت نامه دهخدا

خنازیری. [ خ َ ] ( ص نسبی ) آنکه خنازیر دارد. آنکه به مرض خنازیر گرفتار آمده است. مریض مبتلا به مرض خنازیر. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

آنکه خنازیر دارد. آنکه بمرض خنازیر گرفتار آمده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
نغمه
نغمه
استیصال
استیصال
خویش
خویش
چهارپایان
چهارپایان