خرزات

لغت نامه دهخدا

خرزات. [ خ َ ] ( ع اِ ) ج ِ خَرْزة. رجوع به خرزه شود.
- خرزات الملک؛ جواهر تاج پادشاه. ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). چون سالی بر پادشاهی میگذشت او بر تاج خود خرز می افزود که علامت مدت سلطنت او باشد. ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). رجوع به الجماهر بیرونی شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کافر همه را به کیش خود پندارد
کافر همه را به کیش خود پندارد
نجات
نجات
ممنون
ممنون
مطیع
مطیع