خربقه

لغت نامه دهخدا

( خربقة ) خربقة. [ خ َ ب َ ق َ ] ( ع مص ) شکافتن جامه و بریدن آن. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از قاموس ) ( از لسان العرب ). || شکافتن باران زمین. || تباه و فاسد کردن عمل را.( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
خربقة. [ خ َ ب َ ق َ ] ( ع اِ ) تیزروی بر روی زمین. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || زجر است مر بزان و آهوان ماده را. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ). || یک حب ویک دانه از خربق. ( یادداشت بخط مؤلف ):
خردول و خربغایی و نی عقل و نی خرد
اندر سرت بخردلة او بخربقة.سوزنی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال ورق فال ورق فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال فرشتگان فال فرشتگان