بونافع

لغت نامه دهخدا

بونافع. [ ف ِ ] ( ع اِ مرکب ) نوعی از معجون دوایی. ( آنندراج ) ( غیاث ). دریاس. ادریاس. نافسیا. ادریس. حلوا. ( یادداشت بخط مؤلف ). || مأخوذ از تازی. می و شراب. ( ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ). رجوع به ابونافع شود.

فرهنگ فارسی

نوعی از معجون دوایی. دریاس ادریاس.
۱- ( صفت ) آنچه که سودمند باشد. ۲ - ( اسم ) کینه سرکه. ۳ - نوعی معجون طبی: (( شهد سخنم شراب شافی است بونافع صوفیان صافی است. ) ) ( تحفه العراقین ) ۴ - می شراب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
هنگام یعنی چه؟
هنگام یعنی چه؟
قرین رحمت یعنی چه؟
قرین رحمت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز