بسالمی

لغت نامه دهخدا

بسالمی. [ ] ( اِخ ) ادیب امیرمسعود غزنوی بود. بیهقی آرد: و من سخت بزرگ بودم، بدبیرستان قرآن خواندن رفتمی، و خدمتی کردمی چنانکه کودکان کنند و بازگشتمی تا چنان شد که ادیب خویش را که وی را بسالمی گفتندی امیرمسعود گفت: عبدالغفار را از ادب چیزی بباید آموخت... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 106 چ فیاض ص 112 ). و شاید تصحیف سالمی باشد.