انمیاع

لغت نامه دهخدا

انمیاع. [ اِ ] ( ع مص ) گداختن روغن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). حل شدن و آب شدن. ذوب شدن. ( از اقرب الموارد ):و کان لینا سریع التفتت و الانمیاع. ( ابن البیطار ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال شمع فال شمع فال عشق فال عشق فال ارمنی فال ارمنی