انفار

لغت نامه دهخدا

انفار. [ اِ ] ( ع مص ) رمانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || یاری دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نصرت دادن و مدد کردن. ( از اقرب الموارد ). || دراز کشیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خداوند شتران رمنده ونافر شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || حکم کردن به غلبه کسی بر کسی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ): انفر علیه؛ به چیرگی حکم کرد بر وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به چیرگی حکم کردن بر کسی. ( آنندراج ).
انفار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ نَفَر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به نفر شود.

فرهنگ فارسی

جمع نفر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
داشاق یعنی چه؟
داشاق یعنی چه؟
تحمیلی یعنی چه؟
تحمیلی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز