لغت نامه دهخدا انحلاب. [ اِ ح ِ ] ( ع مص ) روان گردیدن: انحلب العرق؛ روان گردید خوی. ( ناظم الاطباء ). روان گردیدن خوی. ( آنندراج ). روان شدن عرق و آب دهن و روان شدن اشک از چشم. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). دویدن خوی. ( تاج المصادر بیهقی ).