پلاشان

لغت نامه دهخدا

پلاشان. [ پ َ ] ( اِخ ) نام پهلوان تورانی که در بعض مآخذ بلاشان نیزآمده است. رجوع به فرهنگ شاهنامه تألیف ولف شود.
پلاشان. [ پ َ ] ( اِخ ) سیزدهمین پادشاه از اشکانیان و پسر پلاش دوم. او در موقع وفات پدر به تخت سلطنت ایران جلوس کرد و 12 سال حکمرانی داشت. ( قاموس الاعلام ترکی ).

فرهنگ فارسی

نام پهلوان تورانی که در بعضی ماخذ (( بلاشان ) ) نیز آمده است.
سیزدهمین پادشاه از اشکانیان

فرهنگ اسم ها

اسم: پلاشان (پسر) (فارسی)
معنی: بلاشان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، همزمان با کیخسرو پادشاه کیانی

ویکی واژه

از مرزداران تورانی که با بیژن پیکار کرد ولی کشته شد. پلاشان یکی آهو افکنده بود..... کبابش بر آتش پراکنده بود

جمله سازی با پلاشان

چنین گفت کامد پلاشان شیر یکی نامداری سواری دلیر
پلاشان چو شیر است در مرغزار جز از مرد جنگی نجوید شکار
پلاشان یکی آهو افگنده بود کبابش بر آتش پراگنده بود
پلاشان و آن نامداران مرد بخاک اندر آمد سرانشان ز گرد
بزد بر میان پلاشان گرد همه مهرهٔ پشت بشکست خرد
درفش پلاشان ز توران سپاه بدیدار ایشان برآمد ز راه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دیکته
دیکته
تحویل
تحویل
اسرع وقت
اسرع وقت
سلیطه
سلیطه