امکاج

لغت نامه دهخدا

امکاج. [ اَ ] ( اِ ) عالی و بالا. ( شعوری ج 1 ص 101 ). || در بعضی از فرهنگها بمعنی حالت ستارگان در اوج منزل خود آورده اند:
کلبه ام در نیمشب آن مه جبین پر نورکرد
کوکب بختم مگر درمنزل امکاج بود.ابوالمعالی ( از فرهنگ شعوری ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال احساس فال احساس فال میلادی فال میلادی فال عشق فال عشق