اضباع

لغت نامه دهخدا

اضباع. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ ضِبْعان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
اضباع. [ اِ ] ( ع مص ) بگشن آمدن اشتر ماده. ( تاج المصادر بیهقی ). آرزومند شدن ناقه به فحل. ( منتهی الارب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال لنورماند فال لنورماند فال شمع فال شمع فال تاروت فال تاروت