اصاخه

لغت نامه دهخدا

( اصاخة ) اصاخة. [ اِ خ َ ] ( ع مص ) گوش داشتن. یقال: اصاخ له؛ ای استمع. ( منتهی الارب ). استماع و اصغاء. ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). شنیدن و گوش داشتن. ( آنندراج ). فانیوشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). گوش فراداشتن. شنفتن. گوش دادن. || اصاخه فلان بر حق فلان؛ سکوت کردن برای از میان بردن آن. ( از اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال درخت فال درخت فال قهوه فال قهوه فال جذب فال جذب