اشنجان

لغت نامه دهخدا

اشنجان. [ ] ( اِخ ) از طسوج جوزه و جرکان. ( تاریخ قم ص 119 ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
باری
باری
فمبوی
فمبوی
منعقد
منعقد
ملکا
ملکا