باده فرسا

لغت نامه دهخدا

باده فرسا. [ دَ / دِ ف َ ] ( ن مف مرکب ) باده فرسای. کنایه از دائم الخمر یعنی آنکه از افراط خوردن شراب مضمحل و فرسوده شده باشد. شیخ ابوالفیض فیاضی راست:
خوش وقت حریف باده فرسای
بر تارک آسمان زده پای.( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کنایه از دائم الخمر

جمله سازی با باده فرسا

💡 تن همچون خم ما را پی آن باده سرشت نعم ما قدر ربی لفوادی و قضا

💡 چه مستی است؟ ندانم که رو به ما آورد که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟

💡 سخن ز رَحل مگوی و ز رَطل ‌گوی سخن که عاشقی و به ‌دست تو رطل باده سزاست

💡 كوزه را شكست و زمين را از باده، سيراب كرد. فرياد زدم: مسلمانم ! و اى كاش كه خاكبودم !

💡 غزلی با مطلع «ساقی به نور باده برافروز جام ما»، غزل شمارهٔ ۱۱ از دیوانِ حافظ در تصحیحِ محمد قزوینی و قاسم غنی است.

💡 دیگران صائب به تلخی باده می نوشند و ما جام پر خون را به سر با روی خندان می کشیم

مجال یعنی چه؟
مجال یعنی چه؟
فاب یعنی چه؟
فاب یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز