لغت نامه دهخدا
بتی رخسار او همرنگ یاقوت
میی بر گونه جامه کنشتی.دقیقی ( از احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1277 ).سخن دوزخی را بهشتی کند
سخن مزگتی را کنشتی کند.( از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 51 ).از چه سعید افتاد وز چه شقی شد
عابد محرابی و کشیش کنشتی.ناصرخسرو.راهیست اینکه همبر باشد درو برفتن
درویش با توانگر با مزگتی کنشتی.ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 471 ).مراد از از مردمی آزادمردیست
چه مرد مسجدی و چه کنشتی.سنایی.