زهشی

فرهنگستان زبان و ادب

{guttational} [زیست شناسی] مربوط به زهش/ تعریق متـ. تعریقی

ویکی واژه

مربوط به زهش/ تعریق

جمله سازی با زهشی

گذاری رنج بر یاران سپاری گنج بر ماران طمع داری زهشیاران از این احسنت از آن اهلا
ور سر بکشد سرش زهشیاری بر پشتش بار دین برانبارد
بس عجب نی که زهشیاری و بیداردلی مستی افتد زمی و خواب رود از افیون
خیز اقبال کن ای ساقی مستان با جام که زهشیاری از این دور در ادبارم من
زهشیاری کنون خون می خورم یاد جوانیها که از هر ساغری خون در دل افلاک می کردم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
نجورسن
نجورسن
ارکان
ارکان
تزویر
تزویر
همبستر
همبستر