زود خشمی

لغت نامه دهخدا

زودخشمی. [ خ َ ] ( حامص مرکب ) تنگدلی. کم حوصلگی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). صفت زودخشم. رجوع به ماده قبل شود.

فرهنگ فارسی

تنگدلی کم حوصلگی

جمله سازی با زود خشمی

آن امل بخشی که جودش کار حاتم می‌کند وآن اجل خشمی که قهرش تیغ حیدر می‌کشد
تیز خشمی، زود خشنودی، قناعت‌پیشه‌ای داروی هر دردمندی، چارهٔ بیچاره‌ای
مکن آزرده از خود واعظ آن شوخ جفا جو را مبادا غیر خشمی واکشد از تندی خویش
با غیرنه خشمی، نه بما گوشه ی چشمی چیزی که در او جای نشاط است کدام است
از بهر اوست با من یک شهر دشمن، ار نه با اوحدی کسی را خشمی نبود و جنگی